آشناهای غریب همیشه زیادند آشناهایی که میایند و میروند آشناهایی که برای ما آشنایند ولی ما برای آنها... نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود که همه روزی آشنای غریب میشوند یکی هست ولی نیست یکی نیست ولی هست یکی میگوید هستم ولی نیست یکی میگوید نیستم ولی هست و در پایان همه بودنها و نبودنها تازه متوجه میشوی که: این است دردی که درمانش را نمیدانند و ما هم نمیدانیم که آن یکی که هست کیست و آن هیچکس کجاست کاش میشد یافت کاش میشد شکستنی نبود کاش میشد زیر بار این همه بودن و نبودن خرد نشد.....
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
از زندگی خسته شده ام روزهای خوشی ام به پایان رسیده و لبخند از لبانم رخت بسته قلب بیچاره ام از خنجر عزیزان زخمی شده و دنیای زیباییم جهنمی بیش نیست خدایا چگونه تحمل دیدن بیچارگی مرا داری؟ در این دنیا تنها پشتیبانم تو بودی به جز تو به چه کسی میتوانم تکیه کنم درد دل های خودم را به چه کسی بگویم نمیخواهم برایم معجزه کنی فقط این طوفان را کمی آرامتر کن مرسی خدا جونم!!!!!!!!!
Home
|
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
<-PollName->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 33
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 35
بازدید کل : 19333
تعداد مطالب : 106
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1